آیا در عصر اینترنت باسوادتر شدهایم؟
هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن میگوید ما باید تظاهر کنیم دربارۀ آن چیزی میدانیم. واقعاً دروغ محسوب نمیشود اگر در مهمانی، وقتی همکارانمان دربارۀ فیلم یا کتابی صحبت میکنند سرمان را بالا و پایین ببریم که یعنی من هم دربارۀ آن مطالعه کردهام. این درصورتی است که همکارانمان هم دربارۀ آن فیلم یا کتاب فقط نظرات شخصی دیگر در شبکۀ اجتماعی را بازگو میکنند. کارل تارو گرینفلد، ژورنالیست ژاپنی، ادعا میکند ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک میشویم، داناییای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.
صادق زیباکلام: اینکه سرانه مطالعه کتاب در ایران پایین است و درستتر گفته باشیم «خیلی پایین» است، حرف و حدیث تازهای نیست. نیازی هم به بررسی و مطالعه میدانی نیست که سرانه مطالعه کتاب در جامعه ما در مقایسه با جوامع مشابه همچون ترکیه، مصر یا حتی پاکستان چقدر پایینتر است؛ چه رسد به جوامع توسعهیافته همچون ژاپن، نروژ، انگلستان یا آمریکا. همچنین نیازی نیست آماری بگیریم که سرانه تیراژ چاپ کتاب در جامعه ما چقدر و باز در جوامع مشابه ما چقدر است.
اگر نگاهی به کتابفروشیهایمان، چه در تهران و چه در مراکز استانهای مهممان همچون رشت، تبریز، شیراز، کرمان یا مشهد بیندازیم، خلوتی، کسادی و فروش کم کتاب از در و دیوار آنها هویداست. یا حتی میتوانیم یک بررسی ساده انجام دهیم و ببینیم در یک دهه گذشته در تهران، کرمان یا رشت چند باب مغازه کتابفروشی جدید باز شده و در مقابل، چه تعدادی از کتابفروشیهای قبلی و قدیمیتر بسته شدهاند. یا میتوان آمار گرفت در مراکز این یا آن شهر بزرگ در یک دهه گذشته چه تعداد کتابفروشی باز شده و در مقابل چه تعداد پیتزافروشی، بانک، بوتیک یا بنگاه معاملات املاک باز شده است؟ واقعیت آن است که پایینرفتن سرانه مطالعه، تیراژ و خرید کتاب روشنتر از آن است که نیازی به آمار و ارقام باشد.
سؤال این است که چرا اینگونه شده است؟ چرا نه نسل جدید و نه نسل قدیم، دیگر کتاب مطالعه نمیکنند؟
مهرداد رخشنده، معاون اداره کل فرهنگی آسیا و اقیانوسیه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی: کتاب و کتابخوانی یکی از اصول فرهنگی هر کشور است و تلاش میشود تا با ابزارهای مختلف جذابیت کتاب و کتابخوانی در بین مردم هر کشور توسعه یابد. امروزه جمعی از صاحبنظران و اندیشمندان اجتماعی، معتقدند میزان پیشرفت هر کشور و توسعهیافتگی مردمش را میتوان در حد و اندازه و سرانه مطالعه مردمان آن کشور جستجو کرد. این دیدگاه و نظریه، مقبول و معقول به نظر میآید؛ چون مطالعه را میتوان یکی از عوامل مهم توسعهیافتگی ذهن افراد و در دیدگاهی بزرگتر، توسعهیافتگی جامعه که مجموعهای از فردها و افراد است، دانست.
یک نگاه اجمالی به کتابفروشیها در چین، انسان را به یاد یک نمایشگاه کتاب در ابعاد کوچکتر میاندازد چنانکه به نظر میرسد با توجه به نوع کتابفروشیهایی که در چین وجود دارد، آن را از برگزاری نمایشگاه کتاب تا حدود زیادی بینیاز میکند. نحوه چینش و مدیریت این کتابفروشیها بهگونهای است که مردم چین در این اماکن میتوانند تا دلشان میخواهد کتاب بخوانند و دست آخر آن را حتی نخرند.
شناخت قانون هر چیزی شما را به آن علاقمند میکند. اگر خیلیها
از تماشای تنیس لذت نمیبرند، بهخاطر آن است که از قانون شمارش امتیازها در آن
آگاهی ندارند.
قانون ورزشها، قانون بازیها، قانون
برقراری یک ارتباط مؤثر، مقررات اجتماعی و قانون کتاب را کشف کنید.
قبل از شروع مطالعه کشف کنید محوری که
مطالب کتاب حول آن دور میزند چیست؟ این کتاب بر چه موضوعی تأکید میکند؟ چه سبک و
ساختاری دارد؟ چگونه میخواهید به من یاد بدهید؟
یکی از موارد بسیار مهم که شما معمولاً نادیده میگیرید، قانون و روش مطالعه است. در خواندن هر کتاب و مطالعه نیز برای آن که تمرکز عالی پیدا کنید و روش و قانونی وجود دارد که آن را بعداً بررسی خواهیم کرد. اکنون فقط به این نکته توجه کنید که برای یک مطالعه متمرکز باید به روش صحیح مطالعه کرد. اگر شما ندانید قانون بازی والیبال چیست، نمیتوانید آن را بازی کنید. در مورد مطالعه هم همین طور است. ابتدا باید روش مطالعه را فرا بگیرید.
جیمز جویس نویسندۀ «شبزندهداری فینیگنها» میگوید این کتاب را نوشته است «تا منتقدان را برای سیصد سال مشغول کند». وی دربارۀ رمانش به هریت ویور گفت: «من اگر بزرگترین مهندس جهان نباشم، واقعاً یکی از مهندسان بسیار بزرگم. بماند که آهنگساز، فلسفهدان و چندین کارۀ دیگر هم هستم. من دارم موتوری میسازم که تنها یک چرخ دارد. البته پرّه هم ندارد. چرخ این موتور یک مربع کامل است.» کتاب جویس، را با صفات گوناگون وصف کردهاند. گاه «شاهکار» خوانده شده است و گاه «چرندی ناخواندنی». اما بنابر نظر دانشمندان مؤسسۀ فیزیک هستهای در لهستان، این اثر در ساختار خود تقریباً تمایز چندانی با چندفراکتالی ریاضیاتیِ محض ندارد.
دانشگاهیان بیش از صد اثر متعلق به ادبیات جهان را از نویسندگانی چون چارلز دیکنز گرفته تاشکسپیر، الکساندر دوما، توماس مان، اومبرتو اکو و ساموئل بکت، دستمایۀ تحلیل آماری قرار دادهاند. آنها با نگریستن به طول جملات و دامنه و تنوعشان دریافتند که در «اکثریتقریببهاتفاق» متون مورد مطالعه، همبستگیهایی در اَشکال طول جمله وجود دارد. این همبستگیها از پویایی آبشاری تبعیت میکنند؛ یعنی ساختمان آنها فراکتال است. منظور از فراکتال نوعی پدیدۀ ریاضیاتی است که در آن هر یک از بخشها هنگامی که گسترش یابد، ساختاری شبیه ساختار کل دارد.
بسیاری از آثار درباره نوشتن به بحث درباره:
چرا باید خواند؟
چه باید خواند؟
چرا نمیخوانند؟
میپردازند.
در این سخن به چرا باید خواند بیش از موارد دیگر توجه شده است، گرچه در لابلای پیامهایی که در متن آمده است، رگههایی از دو مورد دیگر را میتوان ردیابی کرد.